תַּלְתַּל שְׂעָרֵךְ

20 הדָיחִ יְהסֶר נֶאֱמָנוּת קוֹת היָרִיב אוֹ חֹלל הֲצָמִי שֶבִגְ י לִבְגִידָההוּא זֶה הָאַחְרא, אֶת הבְרִיתשוֹכֵח לִמְחִילָהבֵרָה הוּא מוּסֵי החֲייוֹצֵא מִנִה שֶמ, יהוֹי סעְדִּ הלָמְתוּקוֹת הֵן תְפִלִים כִי מִ , לְלִיםם מְקלָנִרְאֶה שֶכ سلسله موی دوست حلقه دام بلاست هر که در این حلقه نیست فارغ از این ماجراست دریغگر بزنندم به تیغ در نظرش بی د چو منش خونبهاستدیدن او یک نظر ص گر برود جان ما در طلب وصل دوست تر از جان ماستحیف نباشد که دوست دوست دعوی عشاق را شرع نخواهد بیان گونه زردش دلیل ناله زارش گواست مایه پرهیزگار قوت صبرست و عقل عقل گرفتار عشق صبر زبون هواست دلشدهٔپای بند گردن جان در کمند زهرهٔگفتار نه کاین چه سبب وان چراست مالک ملک وجود حاکم رد و قبول هر چه کند جور نیست ور تو بنالی جفاست تیغ برآر از نیام زهر برافکن به جام کز قبل ما قبول وز طرف ما رضاست ف ور بگدازی به قهرگر بنوازی به لط حکم تو بر من روان زجر تو بر من رواست هر که به جور رقیب یا به جفای حبیب وفاستعهد فرامش کند مدعی بی 21 سعدی از اخلاق دوست هر چه برآید نکوست کز لب شیرین دعاستگو همه دشنام گو 22 نیستودلقوسجادهتسبیح به نیستخل...  אל הספר
כתב ווב הוצאה לאור בע"מ